اوکسین ادز معتبرترین و بزرگترین سیستم کسب درآمد وبمسترها
دنیا دو روزه...؟
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دنیا دو روزه...؟

میدونی رابطه دو تا چشم چه جوریه ؟

با هم پلک میزنن ،باهم حرکت میکنن ، با هم گریه میکنن ، با هم می بینن و با هم میخوابن !گرچه همو نمی بینن.....


نوشته شده در شنبه 89/9/20ساعت 5:56 عصر توسط وروجک نظرات ( ) |

واسه آدم نابینا شیشه و الماس یکیست ، پس اگه کسی قدرتو ندونست ،فکرنکن که شیشه ای! بدون که اون نابیناست...


نوشته شده در شنبه 89/9/20ساعت 5:52 عصر توسط وروجک نظرات ( ) |

بعضی ها وقتی کاری داشته باشند،دوستت هستند.بعضی ها وقتی گیر می کنند،دوستت هستند.بعضی ها نیستند و وقتی هم هستند بهتر است نباشند.بعضی ها نیستند، ادای بودن درمی آورند.بعضی ها در عین بودن، هرگز نیستند.بعضی های دیگر هم به طور کلی هستند ولی آدم نیستند.آنهای دیگری هم که آدم هستند، نیستند.


نوشته شده در شنبه 89/9/20ساعت 11:53 صبح توسط faranak نظرات ( ) |

باید خریدارم شوی تا من خیدارت شوم

وز جان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم

من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران

اول به دام ارم تو را وانگه گرفتارت شوم

ادامه مطلب...

نوشته شده در چهارشنبه 89/9/10ساعت 4:1 عصر توسط faranak نظرات ( ) |

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…

چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:

سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)

دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…


نوشته شده در شنبه 89/6/6ساعت 1:46 صبح توسط roya نظرات ( ) |

<      1   2      


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت



بزرگترین مرجع کد آهنگ



چت روم

کدهای جاوا وبلاگ




انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس